پیش نوشت: اِتصالی می کنم، پس هستم. باطری ساعت دایره ای بالای پیانو رو در میارم. گرفتیمش چون ارزون بود. چون ساعت دوست دارم. چون ساده و قشنگ، هماهنگ با سیاهی پیانوم بود. پیانویی که خاک نشسته روش و صدای نهنگ ِ غرق شده می ده. باطری ساعت کوچیک رومیزی م رو هم در میارم. با صدای تراکتوری به اسم یخچال هم مشکلی ندارم، بهم توهم ِ آبشار و آب می ده. خداروشکر. صدای قلبم ولی ناخوشایند ترین صدای این شب هاست. صدایی که هیچ کاری نمی تونم بابتش کنم.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت